English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5560 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To cheat in an examination. U درامتحان تقلب کردن
caveatemptor U اصطلاحی است که متضمن بیان حق مشتری درامتحان کردن و بررسی مبیع میباشد
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
To pass an examination . U درامتحان قبول شدن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
take a hand at U شرکت کردن در
to play at U شرکت کردن در
partaken U شرکت کردن
partake U شرکت کردن
partook U شرکت کردن
participate U شرکت کردن
participated U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
contributing U شرکت کردن
contributes U شرکت کردن
contributed U شرکت کردن
contribute U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
partaking U شرکت کردن
stand-in U شرکت کردن
stand in U شرکت کردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
joined U شرکت کردن در پیوستن
take part U دخالت یا شرکت کردن
joins U شرکت کردن در پیوستن
intercommon U باهم شرکت کردن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
join U شرکت کردن در پیوستن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
participates U شرکت کردن سهیم شدن
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
participated U شرکت کردن سهیم شدن
participate U شرکت کردن سهیم شدن
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
partake U شرکت کردن شریک شدن در
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
body corporate U شرکت شرکت سهامی
business group U شرکت سهامی [شرکت]
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
subscribes U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribing U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed U تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
play off U درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
introduce U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introducing U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduced U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
introduces U بدن خط رات امنیتی مربوطه برای عمومی کردن اطلاعات یا اتصال شرکت به یک شبکه عمومی
component command U قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
handing U شرکت
cahoot U شرکت
consociation U شرکت
corporation U شرکت
corporations U شرکت
hand U شرکت
house U شرکت
firmer U شرکت
firms U شرکت
fellowsh U شرکت
business U شرکت
housed U شرکت
EIS U ول شرکت
partnerships U شرکت
partnership U شرکت
companies U شرکت
firmest U شرکت
association U شرکت
incorporation U شرکت
contribution U شرکت
associations U شرکت
businesses U شرکت
concern U شرکت
participation U شرکت
houses U شرکت
enterprises U شرکت
enterprise U شرکت
company U شرکت
firm U شرکت
concerns U شرکت
contributions U شرکت
partnership U شرکت تضامنی
to sit out U شرکت نداشتن در
champerty U شرکت در دعوا
parent company U شرکت اصلی
insurance company U شرکت بیمه
parcenary U شرکت در ارث
parcenary U شرکت مشاع
certificate of incorporation U شرکت نامه
parent company U شرکت مادر
entry U شرکت کننده
subsidiary U شرکت تابعه
partnerships U شرکت تضامنی
business U شرکت تجاری
subsidiaries U شرکت تابعه
businesses U شرکت تجاری
giant corporation U شرکت بزرگ
society U شرکت کمیته
general partnership U شرکت تضامنی
contributors U شرکت کننده
participable U شرکت کردنی
participable U شرکت بردار
holding company U شرکت مرکزی
holding company U شرکت مالک
dissolution of a company U انحلال شرکت
winding up of a company U انحلال شرکت
dissolution of partner ship U فسخ شرکت
doctor to the company U پزشک شرکت
unlimited liability company U شرکت تضامنی
economic unit U خانوار شرکت
electric company U شرکت برق
employer's liability insurance company U شرکت بیمه
trading company U شرکت تجارتی
house flag U پرچم شرکت
branch of a company U شعبه شرکت
foundered U موسس شرکت
cooperative society U شرکت تعاونی
mutual company U شرکت تعاونی
cooperative company U شرکت تعاونی
cooperative U شرکت تعاونی
airline U شرکت هواپیمایی
societies U شرکت کمیته
microsoft corporation U شرکت مایکروسافت
equities U حق صاحبان شرکت
foundering U موسس شرکت
founders U موسس شرکت
founder U موسس شرکت
datapro U یک شرکت تحقیقاتی
winding up U انحلال شرکت
corporativism U شرکت گرایی
corporately U بصورت شرکت
corporate appraisal U ارزیابی شرکت
memorandom of association U اساسنامه شرکت
memorandum of association U اساسنامه شرکت
equity U حق صاحبان شرکت
company secretary U منشی شرکت
company seal U مهر شرکت
company network U شبکه شرکت
company law U قوانین شرکت
entrepreneur U موسس شرکت
entrepreneurs U موسس شرکت
accession U شرکت در مالکیت
commercial firm U شرکت تجارتی
intel corporation U شرکت اینتل
unity U وحدت شرکت
commercial company U شرکت تجاری
pall bearer U شرکت میکند
company union U اتحادیه شرکت
invalidation of company U بطلان شرکت
liquidation U تصفیه شرکت
a stand-alone company U یک شرکت مستقل
airlines U شرکت هواپیمایی
voluntary partnership U شرکت اختیاری
share [in] U شرکت [سهم] [در]
ncr corporation U شرکت NCR
compulsory partnership U شرکت قهری
C.O U مخفف شرکت
joint stock company U شرکت سهامی
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1They decided to buy the company outright.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com